
جنگ همیشه فقط در میدان نبرد اتفاق نمیافتد.
گاهی درست وسط اتاقی ساکت، در دل شب، در نگاهی نگران یا در یک خبر کوتاه، رخ میدهد.
وقتی کشورمان مورد حمله قرار میگیرد، فقط ساختمانها و مرزها نیستند که آسیب میبینند—بلکه روان ما، احساسات ما، و دنیای درونیمان هم زخم میخورد.
اما آیا این ترس، اضطراب، خشم، یا بیحسیای که تجربه میکنیم «طبیعی» است؟
پاسخ کوتاه این است: بله. کاملاً.
در این یادداشت، نگاهی میاندازیم به احساساتی که اغلب در زمان جنگ تجربه میکنیم و راههایی برای کنار آمدن با آنها.
احساساتی که ممکن است تجربه کنیم
۱. ترس و اضطراب شدید
در مواجهه با حمله یا خطر واقعی، بدن و ذهن وارد حالت بقا میشوند. قلب تند میزند، خواب از چشم میپرد، ذهن سناریوهای وحشتناک میسازد.
این واکنش، «طبیعی» است؛ مکانیسمی باستانی برای بقا.
اما اگر این اضطراب ادامهدار باشد ممکن است تبدیل به حملات پانیک، بیخوابی مزمن، یا ترسهای مداوم شود.
۲. خشم، رنج، نفرت
خشم نسبت به مهاجمان، ناتوانی، بیعدالتی یا حتی بیتفاوتی اطرافیان طبیعی است. اما خشم سرکوبنشده، میتواند روابط نزدیک را ویران کند یا به خشونت درونی تبدیل شود.
۳. غم و اندوه عمیق
سوگ برای عزیزان، برای خانه، برای زندگی گذشته… حتی اگر هنوز «اتفاقی نیفتاده»، ذهنمان برای چیزی که ممکن است از دست برود، سوگواری میکند. این «سوگ پیشرس» در جنگ رایج است.
۴. احساس گناه
چرا من زندهام و دیگری نه؟ چرا من به شهر دیگری رفتم؟ چرا بیشتر کمک نکردم؟ این احساس، گناه بازمانده (survivor’s guilt) نام دارد و بسیار رایج، اما خطرناک است.
۵. بیحسی و بیتفاوتی
در مقابل حجم عظیم درد و اطلاعات، گاهی ذهن تصمیم میگیرد «هیچ احساسی نداشته باشد»—نه غم، نه خشم، نه اشک. این حالت، نوعی مکانیسم دفاعی است.
چگونه با این احساسات کنار بیاییم؟
هیچ نسخهی یکسانی برای همه وجود ندارد، اما این راهکارها برگرفته از تجربیات جهانی و راهنماهای روانشناسی بحران هستند:
۱. احساست را بشناس، نه انکار
ترسیدی؟ بگو. خستهای؟ قبول کن.
شجاعت، یعنی روبهرو شدن با واقعیت درون، نه پنهان کردن آن.
«نام بردن احساس، قدرت آن را کم میکند.» — دانیل سیگل، عصبشناس
۲. بدن را آرام کن تا ذهن آرام شود
تنفس عمیق: نفس را از بینی بکش، تا ۴ بشمار، نگه دار، و از دهان بیرون بده
دوش آب گرم
ماساژ آرام شانه یا پا
پیادهروی کوتاه حتی در فضای کوچک
۳. اخبار را بهجا و محدود دنبال کن
جنگ را نمیتوان از طریق خبرخوانی مداوم متوقف کرد.
روزانه ۲ تا ۳ نوبت بررسی اخبار، با منبع معتبر، کافیست. بقیه وقت را صرف بازی با بچه، آشپزی، کتاب خواندن، یا هر چیزی بکن که تو را به زندگی برمیگرداند.
۴. روابط انسانی، خط نجات ماست
کسی را داری که فقط گوش کند؟ زنگ بزن.
کسی را میشناسی که ممکن است حالش بد باشد؟ برایش پیام بفرست.
یک حلقهی کوچک اما گرم از ارتباط انسانی، به روان ما پناه میدهد.
۵. کمی کنترل را بهدست بگیر
اگر نمیتوانی جهان را کنترل کنی، یک چیز کوچک را تحت کنترل بگیر:
مرتب کردن کشو، درست کردن صبحانه، مراقبت از گلدان…
این کارها ذهن را از آشوب بیرونی جدا میکنند.
۶. برای کودکان اطرافت، «لنگر آرامش» باش
کودکان نه فقط از حرفها، بلکه از حال بزرگترها یاد میگیرند.
نشان بده که احساسات طبیعیاند، اما میشود آنها را مدیریت کرد. برایشان وقت بگذار. بازی کن. قصه بگو. بغلشان کن.
۷. اگر نیاز داشتی، کمک حرفهای بگیر
در بسیاری کشورها، خدمات رایگان رواندرمانی برای آسیبدیدگان جنگی وجود دارد. در ایران هم میتوان با روانشناسان داوطلب، مراکز مشاوره یا هلال احمر تماس گرفت.
درمان روان نه نشانهی ضعف، بلکه شجاعت است.
سخن آخر: احساساتت تو را انسانی میکنند
تو ممکن است بلرزی، بترسی، گم شوی در خشم، گریه کنی یا ساعتها فقط به نقطهای خیره شوی.
بدنت دارد سعی میکند زنده بماند.
و در این زنده ماندن، تو شجاعترین انسانی هستی که میشناسم.
حالا نوبت توست:
اگر احساس میکنی یکی از این وضعیتها را تجربه کردی، دوست داریم دربارهاش بدانی. اگر هم راهی برای آرام کردن خودت بلدی، در بخش نظرات بنویس. شاید برای یکی دیگر نجاتبخش باشد.











