وقتی ذهن در خط مقدم است؛ یادداشتی درباره‌ی مراقبت روانی در روزهای جنگ

تصور کنید شب است. صدای آژیرها، خاموشی خیابان، اضطراب ناشناخته‌ای که مثل باری روی سینه‌تان افتاده. انگار چیزی درونتان دارد خاموش می‌شود. خسته‌اید، بی‌حوصله‌اید، حتی نمی‌دانید از چه باید بترسید یا به چه باید دلخوش باشید.
در چنین روزهایی، ذهن ما، درست مثل بدن‌، نیاز به مراقبت دارد. حتی شاید بیشتر.

وقتی خستگی از خستگی هم خسته می‌شود

احساس بی‌انگیزگی، خستگی مفرط، بی‌خوابی یا حتی خواب زیاد، بی‌اشتها شدن یا پُرخوری ناگهانی، همه می‌توانند واکنش‌های طبیعی بدن و روان ما به یک وضعیت غیرطبیعی باشند—مثل جنگ، بحران، یا فشاری که روزها و هفته‌ها از پا نمی‌افتد.

نام این وضعیت‌ها «فرسودگی» و «بی‌تفاوتی» است.
اگر مدام حس می‌کنید «حوصله هیچ‌چیزی رو ندارم»، یا «نمی‌دونم چرا اینقدر خالی‌ام»، به‌خودتان سخت نگیرید. شما تنها نیستید. این واکنش‌ها طبیعی‌اند.

پنج گام ساده برای آرام کردن طوفان درون

درست است که نمی‌توانیم بیرون را کنترل کنیم، اما درونمان را چرا. این پنج کار ساده را امتحان کنید:

  1. خواب، بیشتر از همیشه: بزرگسالان به ۷ تا ۹ ساعت خواب نیاز دارند. اگر نمی‌توانید بخوابید، چند دقیقه در سکوت دراز بکشید. بدن استراحت را می‌فهمد.

  2. غذا و آب کافی: نخوردن باعث پایین آمدن قند خون و شدت گرفتن اضطراب می‌شود. حتی یک لقمه نان و یک لیوان آب فرق می‌کند.

  3. وظایف ساده روزمره: ظرف بشورید، تخت‌تان را مرتب کنید، زباله را بیرون ببرید. این‌ها کارهای کوچکی‌اند که ذهن را روی «اینجا و اکنون» نگه می‌دارند.

  4. کم کردن اخبار: لازم نیست تمام روز اخبار را دنبال کنید. دو یا سه بار در روز کافی‌ست.

  5. حفظ ارتباط انسانی: با کسی تماس بگیرید، حتی فقط بگویید: «می‌خواستم صداتو بشنوم.»

خشم، حق ماست اما باید جایش را بلد باشیم

در شرایط سخت، خشم مثل آتشی است که اگر مهار نشود، همه‌چیز را می‌سوزاند.
فریاد زدن، گریه کردن، رقصیدن، راه رفتن تند، بالا و پایین پریدن، همه‌اش شکل‌هایی از تخلیه‌ی درست خشم‌اند. مهم این است که خشم‌تان را سر عزیزانتان خالی نکنید. آن‌ها هم مثل شما خسته‌اند.

اگر کسی اضطراب شدید دارد، چه کنیم؟

شاید با کسی روبه‌رو شوید که در حال حمله‌ی پانیک است—نفس نفس می‌زند، رنگ‌پریده است یا کنترل خودش را از دست داده.
در این لحظه شما می‌توانید به او کمک کنید:

  • با صدای آرام، شمرده و واضح صحبت کنید.

  • به او یادآوری کنید که در حال حاضر در جای امنی‌ست (اگر واقعاً همین‌طور است).

  • توجه او را به چیزهای بیرونی جلب کنید: «بیا با هم پنج چیز آبی رنگ اطراف رو پیدا کنیم».

  • به‌جای سوال، دستور ساده بدهید: «اسمم رو بگو»، «یک جرعه آب بخور»، «به دست‌هام نگاه کن.»

احساس گناه نکن، تو قهرمانی در حال زنده‌ماندن هستی

خیلی‌ها در این شرایط احساس گناه می‌کنند. فکر می‌کنند کافی نبوده‌اند، یا باید بیشتر کمک می‌کردند.
اما حقیقت این است: تو آغازگر این بحران نبوده‌ای. تو وظیفه‌ای برای نجات همه‌ی دنیا نداری. وظیفه‌ات زنده ماندن و سالم ماندن است.

به‌جای غرق شدن در گناه، بنشین و چند کار کوچک که از دستت برمی‌آید را بنویس. بعد یکی‌یکی، هر وقت توان داشتی، انجامشان بده. همین کافی‌ست.

بگذار زندگی جاری بماند

حتی در سخت‌ترین روزها، می‌توان لحظه‌هایی از زندگی را حفظ کرد:

  • با هم غذا بخوریم

  • برای هم داستان تعریف کنیم

  • صبحانه درست کنیم

  • با هم فیلم ببینیم یا خاطره بگوییم
    این کارهای کوچک، معجزه می‌کنند.


و حالا نوبت توست:
تا حالا در روزهای سخت، چه چیزی کمکت کرده؟ برای ما بنویس. شاید یک تجربه‌ی کوچک تو، نوری باشد برای کسی که در تاریکی‌ست.

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید